نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
وب نفسوب نفس، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
نویدنوید، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

همه عشقم تویی نفس مامان

زندگی هندسه ساده تکرار نفس هاست

نفس وقتی میره حموم

عزیز دل خاله جیگر شده  میخواد که بره حموم کیف میکنه  اینقد دوست داره آب تنی رو که حد نداره  وقتی هم میخوان که لباسش رو دربیارن راضی هست  هر چی گیرش میاد میکنه تو دهنش لثه هاش بد جوری اذیت میکنه  شبا تا دیر وقت بیداره و کم خواب شده  ...
24 فروردين 1393

ناز دختر

مادرجون نفس براش یه بلوز صورتی خریده  تولد 5 ماهگیش تنش کرده بودیم  مث عروسک ها میشه ... خیلی بهش میاد  هر وقت هم میخوام عکس بگیرم اینقد ذوق میکنه که حد نداره  ...
16 فروردين 1393

اتمام 5 ماهگی

 نفس جیگمل خاله امروز 5 ماهگی رو تموم میکنه  با هر لبخندش دنیامون زیباتر میشه  بخند و شادی دو چندان نصیبمون کن در سال جدید  ...
13 فروردين 1393

نفس و سال 93

نفس بغل آقاجونش  دوست گلم آبجی نازم سمیه جون بیا ببین نفس چه ناز تر شده  فریده جون دلم برا تو ایهان یه ذره شده کجایین ؟ مامان گلی ( عزیزای دلم تارا و طاها جونم ) تولدتون معرکه بود سر زدم به وبلاگتون  عزیز دلم درسته کم پیدا شدین آغاز زندگیتون و سال نو رو تبریک میگم بهترین ها نصیب شما دو تا  ناهید جونم امسال دیگه تنها نیستی هااا خدا بهت یه فرشته داده  دوستتتتتتون دارم مامانی ها و عزیزای دل  راستی قالب جدید وب یدونه خاله چطوره ؟ ...
13 فروردين 1393

سلام سلام

عزیز دل خاله بزرگ شده همش آب دهنش میاد کم کم داره دندون درمیاره  دستاش رو میبره به طرف سرش مث اینکه سر درد هم داره  روزا خوبه اما شب که میشه بازم دردش میاد  تپل دیگه نشده فقط قدش بلند تر شده همه میگن که لاغر شده  اما این طور نیست  اما چون عید اول نفس بود کلی براش پاگشا و عیدی دادن  مادرجونم عیدی داد به نتیجه اش و عمه نفس یه تراول 50 هزاری داد  بقیه دایی  های آقا محمد و عمو های من و پسر عمومهام و عمه هام عیدی دادن      جمع شده و قراره برا نفس یه پلاک طلا ون یکاد بخریم  هر جا که نفس رو بردن مهمون صدقه دادیم و اسپند دود کردیم براش  اغلب میگن شبیه مامانم هست ؛ فعلا هم رنگ چشاش آبی مونده  کلی لباس و جوراب و عروسک هم عیدی دادن ...
13 فروردين 1393

نفس در سال 93

برا عزیز دل عیدی یه دست لباش ملوانی خریدیم  خیلی بهش میاد ماه میشه عکس های عزیز دل رو میذارم در سال 93 نفس تا من رو میبینه از ته دل میخنده  روز چهارشنبه 28 اسفند هم مهمون دعوت بودیم غذاخوری بابا بزرگ نفس جون از سفر کربلا اومدن  دخمل ناز ما اینقد مودب بود که حد نداشت فقط اخر سر دیگه یخورده بد اخلاق شد  همه خانوم هایی که حامله بودن چشم از دختر ما برنداشتن  باباجون نفس براش یه عروسک هدیه آورده  کلی براش عیدی خریدن عموهاش و عمه جون نفس هم عیدی داده پیش پیش  ...
1 فروردين 1393
1